به کلبه ی کوچک من خوش آمدید
به کلبه ی کوچک من خوش آمدید
گلچین شده از همه چیز
نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط آریا |

در وسط باغی که با دیوارهای بلندی محصور شده بود،چشمه ای زلال می جوشید.تشنه ای دردمند،از بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می کرد.ناگهان خشتی از دیوار کند و درون چشمه افکند،صدای آب چون نغمه ای دل انگیز در گوشش طنین انداز شد.آب در نظرش بسیار خوشگوار آمد.مرد آن قدر از صدای آب لذت می برد که تند تند خشتها را میبیند و در آب می افتد.آب فریاد زد:         ُ ُهای،چرا خشت می زنی؟از این خشت زدن بر من چه فایده ای می بری؟ تشنه گفت: ُ ُای آب شیرین!در این کار دو فایده است:اول این که شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی است.نوای آن حیات بخش است و مرده را زنده می کند؛مثل صدای رعد وبرق بهاری است که برای باغ،سبزه و سنبله ارمغان می آورد.صدای آب مثل هدیه برای فقیر است.فایده دوم این که هر خشتی را که بر می کنم به آب شیرین نزدیکتر می شوم،چون دیوار کوتاهتر می شود.هربار که خشتی از غرور خود بکنی،دیوار غرورت کوتاهتر می شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می شوی. هرکه تشنه تر باشد خشت های بزرگتری بر می دارد.



.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.